محل تبلیغات شما

خانم کاردانی درباره محسنات ازدواج در سنین پایین می‌گوید: من در بیست سالگی ازدواج کردم. به قول معروف در سن پایین خمیر وجودی انسان انعطاف‌پذیر است و راحت با مسائل و شرایط کنار می‌آید.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم،

بیست ساله بود که ازدواج کرد، بعد از دانشگاه به خاطر علاقه خودش و همسرش به طلبگی، درحوزه علمیه ثبت نام کردند و مسیر متفاوتی را برای زندگی‌شان انتخاب کردند. حالا هفت سال است که از زندگی مشترک‌ زهرا کاردانی و همسرش سید مقداد علوی می‌گذرد و آن‌ها صاحب دو فرزند هستند. این زوج از چهار سال پیش سفرهای تبلیغی‌شان را تنها با یک چمدان کتاب آغاز کردند و هنوز ماه رمضان و ماه محرم برای تبلیغ به روستاها می‌روند. خانم کاردانی معتقد است که این سفرها همچون سفرهای اربعین شیرین و انسان‌ساز است.

جامعه اهرا همان جایی بود که دنبالش می گشتم

او درباره روند ثبت نام خود در حوزه علمیه می‌گوید: با تمام شدن تحصیلم در دانشگاه و وقتی که برای زندگی به قم آمدم؛ همسرم گفتند که این راه را باید دو نفره دنبال کنیم. بنابراین کمکم کردند که در آزمون ورودی جامعه اهرا شرکت کنم. خواندن کتاب‌ها برای آزمون ورودی هفته ها طول کشید که بدون کمک همسرم واقعا از پسشان بر نمی‌آمدم. جامعه اهرا همان جایی بود که دنبالش می‌گشتم. مکانی معنوی و سرشار از حس نه که به خانم‌ها کمک می‌کند که در کنار نقش مادر و همسر بودنشان به تحصیل ادامه دهند. اساتید و درس‌هایی که در آسمان دنبالشان می‌گشتم و روی زمین پیدایشان کرده‌ام. الان در حال تحصیل در سطح دو جامعه اهرا هستم و مدتی‌ست که به خاطر به دنیا آمدن دخترم در مرخصی به سر می‌برم

اگر طلبه نمی‌شدم حالا دنیای متفاوتی داشتم

این مادر جوان در ادامه می‌گوید: انگار که خدا خودش راه من را مشخص کرد. من سال اولی که کنکور هنر دادم؛ رتبه ی خوبی کسب کردم و خیلی از دوستان من با رتبه های پایین تر در دانشگاه های خوبی پذیرفته شدند. اما اشتباه پشتیبان آموزشی من باغث شد که یک انتخاب رشته خیلی بد کردم و در نتیجه دانشگاه آن رشته ای که می خواستم قبول نشدم. سال بعد که دوباره کنکور شرکت کردم، به خواست مادرم در مشهد ماندم و در دانشگاه فنی و حرفه ای اهرا قبول شدم. اگر من همان سال اول در رشته های مورد علاقه و دور از مشهد قبول می شدم؛ قطعا الان اوضاع متفاوت بود. وقتی موضوع تحصیل همسرم در حوزه پیش آمد، خیلی جدی به آن فکر نکرده بودم، اما بعد از ملبس شدن همسرم ترس‌هایم کمی پررنگ‌تر شد. چون وقتی همسر شما ملبس نباشد، کسی متوجه نمی‌شود که شما همسر طلبه هستید و تا حدودی از شر قضاوت ها و زخم زبان‌ها در امان هستید. ولی در حال حاضر وقتی من از خانه‌ بیرون می‌روم تا وقتی به خانه برمی‌گردم، همه می‌دانند که من همسر طلبه هستم. چیزی که در آن روزها باعث آرامش قلبی‌م شد، مواجه شدن با ترسم بود. دوست داشتم خودم را در موضع قضاوت قرار بدهم تا بتوانم تغییرات مثبتی در خوردم به وجود بیاورم و آدم بهتری شوم

قرار گرفتن در نقش طلبگی من و همسرم را تربیت کرد

او درباره آثار تربیتی نقش طلبگی در زندگی خودش و همسرش می‌گوید: قرار گرفتن در نقش طلبگی من و همسرم را تربیت کرد؛ هر دوی ما خیلی صبورتر شدیم و یاد گرفتیم گوش شنوای مردم باشیم. چون به واسطه این لباس مردم ما را مخاطب حرف‌ها و گلایه‌هایشان قرار می‌دهند. قبل از طلبه شدن، گوش دادن به این صحبت‌ها خیلی برایمان ساده نبود. در حال حاضر ولی حتی حرف‌های ناراحت‌کننده را هم می‌شنویم و سعی می‌کنیم با مردم هم‌دلی کنیم. درباره سختی‌های طلبگی باید بگویم به هر حال در شهرهایی غیر از قم، ممکن است که مردم نسبت به ت اقبال نداشته باشند و با روی باز برخورد نکنند. همه ما به هر حال کم و کاستی‌هایی داریم. اما مردم از ما توقع دارند که بعد از پوشیدن این لباس هیچ کم و کاستی‌ بزرگی در ما نبینند و این توقع زیادی نیست. اما یک سری نگاه ها گاهی آزار دهنده می شود. طلبه ها خیلی وقت ها به خاطر همین قضاوت ها برای رفتن به اماکن عمومی مثل رستوران و سینما معذب اند. بعضی از مردم طوری به آن‌ها نگاه می کنند که انگار طلبه حق تفریح ندارد. به هر حال این هم بخشی از زندگی طلبگی است که ان‌شاء‌الله خدا از ما قبول کند.»

برای مردم روستا احکام و مسائل تربیتی می‌گویم

این طلبه جوان درباره موضوعات انتخابی‌اش برای صحبت با مردم روستا می‌گوید: در اولین سفرمان به جز مطالعه احکام کار دیگری نکردم و صرفا تجربه‌های اطرافیانم از تبلیغ را می‌شنیدم، اما از سفر بعدی نیاز سنجی کردم که ببینم مردم اینجا به چه صحبت‌هایی نیاز دارند. در حال حاضر بیشتر سعی می‌کنم، مسائل تربیتی و خانواده را مطرح کنم و در کنار آن بحث احکام را هم توضیح می‌دهم. معمولا از مدتی قبل کتاب یا سخنرانی با محوریت این موضوعات می‌خوانم و گوش می‌کنم و سعی می‌کنم که چکیده‌اش را در اختیار خانم‌های روستا قرار دهم. ما تا به حال به چند روستای دیگر هم رفتیم، ولی مردم این روستا خیلی به ما محبت دارند و به همین دلیل ما سه ماه رمضان را در این روستا گذراندیم. البته محرم‌ها همسرم همراه با گروهی به روستاهای جنوب کرمان می‌روند. این اردوها امکان اسکان خانواده‌های طلاب را ندارند و به همین دلیل همسرم به تنهایی سفر می‌کنند

توقع اصلی مردم این است که طلبه‌ها پای حرف‌های دلشان بنشینند

خانم کاردانی درباره انتظارات مردم از یک مبلغ می‌گوید: در کشور ما هر مشکلی مثل گرانی یا مشکلات دیگر که پیش بیاید، اولین نگاه‌ها به سمت ت می‌رود. یعنی مردم خیلی وقت‌ها حتی با دولت هم کار ندارند و اول قشر را می‌بینند. موضوع این است که مردم گوش شنوایی ندارند؛ کسی که به میان مردم بیاید و حرف‌هایشان را بشنود. به همین خاطر دل پردردی دارند. رفتار مردم با ت یک مسئله کاملا متقابل است. مبلغ اگر بتواند با مردم ارتباط خوبی برقرار کند، قطعا مردم بازخورد خوبی خواهند داشت، ولی اگر مبلغ تلاشی برای این موضوع نکند، کل تبلیغ‌اش به هرز می‌رود. دقیقا مثل این می‌ماند که دکتری بدون پیدا کردن رگ بیمار بخواهد دارویی را به عضله‌اش تزریق کند، قطعا این باعث اضافه شدن دردی به دردهای بیمار می‌شود. مبلغ باید راه نفوذ به دل مردم را پیدا کند. مثلا وضعیت کشاورزی خیلی ناراحت کننده است و محصول کشاورزان به قیمت خیلی پایینی فروخته می‌شود. یک مبلغ در این مواقع می‌تواند با شنیدن هم‌دلانه باعت التیام دردهای مردم شود. یادم هست من سال دومی که برای تبلیغ به این روستا آمدم، مردم به هر بهانه‌ای از مبلغ قبلی حرف می‌زدند و مراتب ناراحتی‌شان را به ما می رساندند. وقتی با مردم بیشتر صحبت کردم، متوجه شدم خیلی دلشان از مبلغ قبلی گرفته است و همه از این ناراحت بودند که همسر مبلغ قبلی، اصلا با مردم روستا صحبت نکرده و با آن‌ها ارتباط برقرار نکرده و از محصولات کشاورزی و دامی آنها استقبال نمی‌کرده است. آن‌جا بود که فهمیدم، توقع اصلی مردم همین است که مبلغ‌شان با آن‌ها صمیمی باشد و حرف‌هایشان را بشنود. مردم از طلبه‌ها توقع معجزه و شفای مریض ندارند. آنها لباس پیامبر (ص) را بر تن او می‌بینند و انتظار دارند که مثل پیامبر (ص) رفتار کند.»

تجربه سفرهای تبلیغی درست مثل سفر اربعین شیرین است

این بانوی طلبه درباره دلایل سفرهای هر ساله تبلیغی‌شان می‌گوید: وقتی باردار بودم یا وقتی سال پیش دخترم سه ماهه بود به تبلیغ آمدم؛ چرا که به گفته همسرم وظیفه ماست که به تبلیغ بیاییم. گذشته از آن، زندگی در اینجا را دوست دارم و می‌خواهم برای مدتی از زندگی شهری دور باشم و در کنار مردم ساده و خونگرم روستایی باشم. این تجربه درست مثل سفر اربعین است؛ اهالی اینجا مثل مردم عراق مهربان و صمیمی هستند. زندگی کردن در میان کسانی که با آن‌ها بزرگ نشدی، دیدن سنت‌ها و جاذبه‌های روستا برای من یک دلخوشی بزرگ است.»

در کشور ما تقریبا هیچ کار فرهنگی‌ای صورت نمی‌گیرد

خانم کاردانی در پایان می‌گوید: تقریبا در کشور ما کار فرهنگی‌ای انجام نمی‌شود، کارهایی هم که صورت می‌گیرد یا به مخاطب نمی‌رسد یا اینکه با مخاطب ارتباط برقرار نمی‌کند. اینجا به وفور از فلان سازمان کتاب می‌فرستند اما این کتاب‌ها هیچ استفاده‌ای برای مردم ندارند، حتی همسرم هم رغبتی به خواندن این کتاب‌ها ندارد. در حال حاضر سازمان‌ها، نهادها و دفاتر باید از حالت سنتی بیرون بیایند و فعالیت‌هایشان را مبتنی بر روانشناسی و مردم شناسی شکل دهند. معتقدم سازمان تبلیغات قبل از اعزام مبلغان باید کلاس‌های آموزشی برای آن‌ها بگذارد، حتی برای خانواده‌های طلبه‌ها کلاس‌های روانشناسی و مردم شناسی لازم است. مثلا وقتی من با مردم روستا نان می‌پختم، یکی از اهالی می‌گفت اولین بار که یک زن آقا» با ما نان می‌پزد. من تعجب کردم که طی این سال‌ها چطور یک همسر طلبه حتی کنجکاو نشده که ببیند مردم چطور در اینجا نان می‌پزند. این در حالی است که این روستا پنج مسجد دارد و هر سال دو یا سه مبلغ به اینجا می‌آید. علاوه بر این، یک هم مستقر در روستاست، چون اینجا روستای بزرگی است.




بزرگترین مزیت ازدواج در سن پایین لذت ساختن زندگی در کنار یکدیگر است ...

انتقام سختی در انتظار جنایتکاران است

برای غدیر چگونه تبلیغ کنیم؟

مردم ,خیلی ,یک ,روستا ,همسرم ,حال ,است که ,با مردم ,در حال ,که به ,و در ,خانم کاردانی درباره

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چاپ عکس متری،چاپ عکس بیلبوردی،چاپ بیلبورد،چاپ متری spoolasmouthrazz armudtipo ridarebe Vickie's collection autoour مسجد جامع شهرک ابوذر غفاری - کانون فرهنگی و هنری رایة المهدی vemsirisa ♤~BUNGOU_STRAY_DOGS~♤ dolantude